خش خش
این عکس مادر منه،همین عکس را کاوه گلستان خبر نگار عکاس ایرانی از مادرم گرفته.عکس الان کنار همین تلویزیون کوچیک و سیاه و سفیدِ،که همیشه ی خدا خِش خِش می کنه.قرار گرفتن عکس کنار تلویزیون پیشنهاد مادر بود.اجرایش هم کار خود سمجش.نظم آشکاری به خانه می داد.نظم آشکار به قول کاوه گلستان،نظمیست که دیده می شود.مثل قول دادن،یا همین ترازوی مادرخودت یا مثلا،طلوع،غروب،ظهر،پسین،شب،صبح.
صبحِ نمازِ خوشگلی دارد اینجا،این را نه که من سرحدی ها هم می گویند.سَرحدی ها بندریند،بندری ها سَرحدیند، هیچ کدام مان نیستیم،به قول کاوه،نه این که نیست شده باشیم نه،هستیم فقط... .
صبح نماز که میرفتیم صید مِیگْ میگرفتیم مِیگْ،مادرم جار می زد،غار می زد،مِیگْ،مِیگْ،مِیگْ بِی فروش مِیگْ.،می آمد می گفت:سَرُم دردن دردِ سَرُم زیاد،زیادن ای بار به گُردۀ مِه که اَفتاد سالومِن.
در این عکس مادر که کاوه گلستان گرفته مادر یک ترازو روی سر دارد وتشتی پر از میگو .قرار است تا چند دقیقه دیگر توی محله جار بزند.مِیگْ،مِیگْ،مِیگْ.ترازوی سیمی مادر با وجود کهنگیش تراز ترازه ،مادر که به هیچ چیز قانع نیست ، هر روز صبح ترازش می کنه،خودش می گه باید هر روز تراز کرد هر روز.در عکس مادر با خنده با کاوه حرف می زند؟شاید هم با خنده دعوا می کند؟عکس نگیر،نگیر سَرحَدی.اما کاوه گرفت،کاوه گلستان قول داد،قول داد که می فرستد،فرستاد،الان کنار تلویزین کوچیک و سیاه و سفیدِ که همیشه ی خدا خِش خِش می کنه.
تلویزیون کوچیک و سیاه و سفید قبل از برنامه آشپزی با خِش خِش یه خبر کوچیک خِش پخش کرد همین الان.
بعد از خبر ،آشپز خیلی منظم در مورد خاصیت،طرز پخت و جای زندگیه میگو ها صحبت کرد.آشپز گفت:میگو ها انواع مختلفی دارند.موزی:موزی ها نرمه نرمند و شل.زود ول می شوند و خراب.باید سریع به بازارببری و بفروشی تا یخ بزنند،بازاریند.همانطور که زود خراب می شوند .زود فریز می شوند و سنگ.ببری:ببری ها طوری سفت و جون سختن که انگارهیچ وقت نرم نخواهند شد .هم موزی هم ببری انگار غصه ندارن،بی خیال اند،بی خیالی صفتی بود که آشپز به ببریها و موزیها می داد.میگو و بی خیالی! ولی این میگوهای مقوی و خوشمزه معروفند به سر تیز،با سر حمله می کنند،جایی که رود خانه ها می آیند می ریزند تو دریاها،اونجا زندگی می کنند،اصلا همه جای دنیا... .این نظم آشکار یا پنهان؟رودخانه ها گل و لای را به دریا می ریزند .میگوها از آنها می خورند و ما از میگو ها.
یه زن و مرد مدیر نمونه مهمون برنامه ی اشپزی بودند،حتما بعد از اماده شدن،جلوی دوربین با نظم خاصی میگو ها را خواهند خورد.قبل از همین برنامه اشپزی بود که تلویزین کوچک و سیاه وسفید خونه که همیشه ی خدا خِش خِش می کنه خِش خِش کرد یه خِش پخش کوچیک داد،گفت:کاوه گلستان خبر نگار ایرانی در جنگ عراق و آمریکا کشته شد.نمی دانم طلوع بود؟ظهر؟پسین؟شب بود؟نمی دانم کی بود؟که مادر می گفت:این کابه چرا رفت جنگ؟جنگ عراق و آمریکا به کابه چه؟گفتم عکاسه.گفت:باشه.به کابه چه؟
نمی دانم چند روزقبل از مرگ یا بعد از مرگ کاوه.مادرم خواب دید که روح کاوه رفته تو جسم میگو ها،روح همیشه ی خدا توی تشت بالای سرمنه.گفتم خوابت خیر باشه مادر.گفت:هیچی نگو.گفتم:خیر عزیزم.گفت:هیچی نگو.نگو،خیرِ.شایدم خیرِ.گفت:قراره از فردا منو روح ،دوتایی،یک صدا ،توی محله جار بزنیم.مِیگ،مِیگ،مِیگ.مادر گفت:قراره از فردا سر من که درد بگیره،سر کاوه هم درد بگیره.قراره ازهمین فردا دردسر من که زیاد بشه،درد سر کاوه هم زیاد بشه.یعنی وقتی بار بی گرده ی منه افتاد ساله سنگینی می کنه بار بی گرده ی اون هم سنگینی می کنه؟ نظم پنهان به قول کاوه گلستان،خبر نگار عکاس ایرانی،نظمیه که خرد و احساس ما قادر به درک آن نیست،تا حالا شده ،یه بار،توی خواب یا بیداری دوربین برداری عکاسی کنی.گفتم:نه کاوه نه نشده.گفت:شده قلم برداری و بنویسی؟گفتم:نه نه ،گفت:شنیدی می گن شانسی ا... بختکی،همینطوری... . خود به خود یه دفعه گفتم بله شنیدم.هیچی نگفت کاوه فقط نگام کرد.
آشپز می گفت:خیلی ها سر میگو می اندازند دور،همه ی خاصیت میگو های سر تیز توی سرشونه،باید با سر بخوری،میگو های سر تیز تو کل دنیا پراکنده اند.همشون با سر حمله می کنند.
خیلی خاشه...حال امکه رفیک!
ممنون از نظرت دوست عزیز
سلام
هر وقت نوشته هات رو می خونم لذت می برم
همیشه شاد و موفق باشی.
سلام
خوشحالم از ای اتفاق.ممنون از نظرت.
مات موندم.خیلی خوب بود.
ممنون از نظرت محمد .تو همیشه لطف داری
فقط خوب...
به خوبی و گیرایی دو داستان قبل نبود.
اتخونده برام ٬ولی باز خوندش خالی از خشی و خوبی وخلی و خارپشتکو خ و خ و خ ....نهسته .
چند روزن تمندیدن دلم تنگ بودن
مه هم دلتگتم اما گرفتاری و کار ... .
لذت بردم
با سلام عقیل عزیز
ریتم اغلب داستان هایت به همین تندی است و شاید به خاطر حس قوی و تربیت نشده ی تو باشد .درست است برای نوشتن حتا حس خود را نیز باید تربیت کرد و به اختیار داشت .در واقع یک نموع بازی باحس نه مثل بازی طناب کشی یا مچ اندازی .در واقع حس ما را برای نوشتن شارژ می کند اما پس از شارژ باید به کار نویسنده در بیاید .می گویم به کار نویسنده و نه به اختیار .من در کودکی مثل خیلی دیگر از هم سالهایم بادبادک باز بوده ام!
ضمنن مراقب فرم دایره ای باش .علاوه بر اینکه این نوع فرم تکراری است آخر داستان را می بندد و رهایی را از کاربردهای خلاقانه در پایان کار از نویسنده می گیرد.نقد مرا بر شعر علی رضایی در این مورد بخوان(انگارش)
منتظرم برای خواندن داستان بعدی و دلتنگ از دوری
سلام
چنانکه هر نقدی باید نقد شود پس هر داستانی در زمره خود باید نقش یک نقدگر اساسی باید بازی کند نه نقش یک خواننده که همش بگوید بهبه و چه چه در استان ما همیشه نقش یک کلی گری رو بازی میکنند نه نقش بازیگری . داستانهایت تم و نگاه مثبت دارد اما اندیشه کجاست علم داستان در چگونگی واکنش داستانس و نوع دیاگرام گفناری بسیار نقش دارد نه در گفتار نگاهی و تو هم بسیار زحمت میشی و بیشتر پیدا کردن خود و شخصیت نقش اساسسی در بطن داستانی دارد . . . امیدوارم که به هم برسیم.
یا حق الحق
عکس زیبایت نگاه کلامت در من جاریست
اما خود را نمیبینم
بیانم از چشمانم جاریست
کجاست مادرم
کجاست پدرم
که خود مرا میکشد
نقشم در نگارم اشک سرما میدهد
میدمد تنم
و
خود هم
سرمای چشمم تقدیمم باد مادر بینا
من از نظرات اپی خوشم میاد و خوبیش به اینه که دوستانه و تخصصی بحث میکنه . نمی شناسمش اما احتمالا باهاش ارتباط برقرار میکنم و
سلام....
جالبن..
مرسی و ممنون..
خیلی خشه خش خش .
سلام خوبین سری بزنید خوشحال میشیم
شب شعر زمستانه
پنج شنبه یکم بهمن ماه ۱۳۸۸
انگارش به روز است با نقدی برب شعر علی رضایی
یادش بخیر نامهای نامیرای ایران کم نیستند و نخواهند بود که یکی هم کاوه بود. لعنت به جنگ.
سلام عقیل جان ما اومدیم و رفتیم و سعادت |(میفهمی؟ سعادت) نبود تو و بقیه رفقا را ببینیم
دو تا میگ سر تیز تو چشتن
هی دست مه اتارد رو رگ نبضم کندتر ابو
هی کاوه هی میگ هی میگ
آی میگ اموردن تازه میگ اموردن
با التماس از دریا امگه
حالا باید پس آدم
عکس و جسد کاوه
و خش خشای سیاه و سفید
تو همیشه ی خدا خاش استری
عقیل دلت خاشتر از داستانت ببوت
با شعر به روزم
آخرش شعار دادی "همشون با سر حمله می کنند"شاید یکم مخاطب رو دست پایین گرفتی عقیل؟اما در کل داستان کوتاه خواندنی بود شخصیت ها خوب جا افتاد بودند و تصاویر دیدنی خوبی رو ترسیم کرده بودی.هرچند که یه جایی زیاده روی میکنی در مورد ترازو مادر،سمبل ها تو کار حل بشند خیلی بهتره تا اینکه خارج بزنند.
کنسرت موسیقی محسن آزاد بخش و حسن اقبالی
زمان: پنجشنبه ۶ اسفند یک سانس ۹ شب
جمعه: ۷ اسفند دو سانس ۷ و ۹:۳۰ شب
مکان: تالار شهید آوینی.
ای ول مرد.دلم برات تنگ شده....
قدرت یک زنجیر ـ تونایی یک گروه تاتری ـ
سلام .تو به یک بازی خاش دعوت شدی
کمی درباره فیش آی به بهانه این روزها ...
www.cinemabnd.blogsky.com
نظرخواهی در مورد جشنواره فیلم کوتاه
سلام هنرمند عزیز .
هرم های ایران از هرم های مصر بیشتر است ! در kiyOOsk
http://kiyOOsk.blogsky.com
سلام .
شما به یک بازی وبلاگی دعوت شدید .
که مثل من باید هفت کتاب رو که خوندید در یک پست نام ببرید و هفت نفر از دوستان رو به این بازی دعوت کنید .
موفق باشی .
خانه بی بهداشت ! در kiyOOsk
http://kiyoosk.blogsky.com
سلام .
پیشاپیش سال نو رو به شما و خانواده محترمتون تبریک میگم و امیدوارم سالی پر از شادی و خالی از سرکوب باشه .
شاد و موفق باشید .
سال نو بر همه مبارک (البته بر شما بیشتر )
ثبت نام در کانون فیلم بندرعباس
پلیس امنیت اخلاقی یا پلیس سلب آرامش مردم ؟
در
kiyOOsk
http://kiyoosk.blogsky.com
سلام
پیشنهاد میخواهم . و انتقادی از شما اساتید بلاگ نویسی
با شنیدن تو به درد سلام!
.
عمو جون سلام این داستان رو خودت با دهن خودت برام خوندیش همونجا نظرم رو پرسیدی...
واقعا بکر بود همیشه بازی با کلماتت به اندازه است ولی یه کمی خاکستریه.
یه سری به وبلاگ بزن.لطفاً.حتماً.سریعاً.الاناً
سلام گو پل 81 (زوزک هستم )
سلام گوپل 81
دوربین دی جی تال نمیخوای
یادگارعملیات بهارالفاو .
(زوزک هستم ) یا حق الودا
سلام عقیل جان .. لینک بودی ...
به هوای امروز که میایی به دیروز میرسی /واز دیروز بودن امروز میترسی /شاید فردا همان امروز باشد
اولین فراخوان جایزه شعر مهرگان
http://khane.blogsky.com/1389/06/04/post-40/
http://andar-hekayat.blogsky.com/
سلام عقیل جان.لینک شدی. من رو لینک کن.مدیونی اگه لینک نکنی.راستی.فکر کنم باید دوباره دور هم جمع بشیم.خیلی وقته دور افتادیم.نه؟
بسلام ه روزم
سلام خدمت شما دوست عزیز
" اسحق احمدی و رقیه دختر خالو صفر ... "
با این پست جنجالی به روزم و منتظر حضور گرم شما ...
شاد باشید ...